سفارش تبلیغ
صبا ویژن






  • به یاد تو
    (یکشنبه 85/5/1:: 6:12 عصر)
  • محسن اکبری

    عشق یعنی خاطرات بی غبار

    دفتری از شعر و از عطر بهار

    عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز

    زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

    عشق یعنی چشم خیس مست او

    زیر باران دست تو در دست او

    عشق یعنی ملتهب از یک نگاه

    غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

    عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

    دست تو در آغوش عشق

    یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "

    تا سحر از عاشقی با او بخوان

    عشق یعنی هر چه داری نیم کن

    از برایش قلب خود تقدیم کن

     

    *************************************************************

    آموختم که همیشه کسی هست که به ما احتیاج دارد

    آموختم که انسان های بزگ هم اشتباه میکنند

    آموختم که همیشه لبخند بزنم

    آموختم که هرگز نگذارم کسی عصبانیتم را ببیند

    آموختم که به انسا نها مانند سکوی پرتاب نگاه نکنم

    آموختم که هرگاه ترسیدم.شکست خودم

    آموختم که غرور انسانها را هرگز نشکنم

    آموختم که هر گز وابسه به کسی نباشم

     

    *********(*_*)*********

     

    آن زمان که خورشید قلب من برای همیشه غروب کرد

    آن زمان که خونی که در رگهایم جاری بود برای همیشه خشکید

    آن زمان که لبهایم برای همیشه بسته شد

    آن زمان که افکارم من را تنها در میان آسمان رها کردند

    آن زمان که تنها جسمم از میان رفت روحم به پرواز در آمد

    آن زمان من مرده ام

    وشب هنگام برای یک بار و آخرین بار من را در خوابت ببین

    ببین که چگونه تمام استخوانهایم و تمام افکارم در گمنامی وتنهایی پوسیدند

    و من از میان رفتند

    و آن لحظه من تنها یک چیز دارم

    و آن خداوند یکتاست که بیشتر از همیشه به او نزدیک شده

    اما آنگاه مطمین باش

    که برای اولین بار از نبودن تو شادانم و افسوس گذشته را نخواهم خورد

    زیرا در نبود تو خداوند را در کنار خود احساس می کنم

    احساسی واقعی که از تمام وجودم سر چشمه میگیرد

    کوچهایی که میان من و تو بود از فردا نگفت

    از رویای زیبای دنیا نگفت

    از سبزی دست های پر محبتت هیچ نگفت

    کوچه ای ساکت بود بی خروش بی عشق بود

    نمیدانم چرا؟

    کوچه ای که میان من و تو بود زیبا نبود

     

    **********************************************

    سالهاست از آن دوران جنگ می گذرد و هر روز از شهدا دورتر و دورتر

     می شویم .

     البته گه گاهی چنین یادی  می شود و

     احتمالا قطره ای هم اشک ریخته می شود ،

     اما در واقع هنوز نمی دانیم آنها امید به چه کسانی داشتند و

     بخاطر کدام اندیشه و هدف رفتند ...

     


    نظرات شما ()

  • برای تو
    (یکشنبه 85/5/1:: 5:56 عصر)
  • محسن اکبری

    به صدای قلبم گوش کن

      دیگر نای صدا کردن ندارد ...

      وقتی به حرف هایت فکر میکنم   مرا به دنیای پنهان خود میبرد

                            امشب میخواهم با یاد قشنگ تو شاد باشم

            میدانم که نگاهت پاک تر از آب روان و دلت چون آیینه است

                             به خدای آسمانها :

                  به قناری هایی که عاشقانه میخوانند

                      سپرده ام :

                موسیقی انتظار سر دهند.

     

    نوری به زمین فرود آمد :

     

    دو جا پا بر شن های بیابان دیدم.

     

    از کجا آمده بود ؟

     

    به کجا می رفت ؟

     

    تنها دو جا پا دیده می شد.

     

    شاید خطایی پا به زمین نهاده بود .

     

    ناگهان جا پاها به راه افتادند .

     

    روشنی همراهشان می خزید.

     

    جا پا ها گم شدند ،

     

    خود را از روبهرو تماشا کردم :

     

    گودالی از مرگ پر شده بود .

     

    و من در مرده خود به راه افتادم .

     

    صدای پایم را از راه دوری می شندم ،

     

    شاید از بیابانی می گذشتم .

     

    انتظاری گم شده با من بود .

     

    ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد

     

    و من در اضطرابی زنده شدم :

     

    دو جا پا هستی ام را پر کرد .

     

    از کجا آمده بود ؟

     

    به کجا می رفت ؟

     

    تنها دو جا پا دیده میشد .

     

    شاید خطایی پا به زمین نهاده بود .

     

    عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی

    عشق آن است که صد دل به یک یار دهی

    زندگی چیست مگر

    زندگی زندانست

    و در ان

    زنده بودن بی شوق

    زنده بودن " تهی از شور حیات

    زندگی

    خیمه شب بازی بس مسخره است

    در دل یک زندان

    اه

    بازیچه شدن

    چه غم

    جانکاهی است

    دلم دوباره پر زده به سویه بین الحرمین

    گا هی دلم میگه خدا گاهی میگه حسین حسین

    یه گنبد طلائیه که مثل کعبه با صفاست

    بهم بگو اینجا کجاست انگاری خونه ی خداست

    دلم می خواد کبوتری باشم بهم لونه بدی

    یه گوشه ای از حرمت آقا بهم لونه بدی

    چی کار کنم عقده شده دلم یه کربلا میخواد

    یه شورو یک سینه زنی تو حرم آقا می خواد

    تو آسمون قلبم ابر بهاری دارم

    همه عالم بدونن عجب اربابی دارم

     


    نظرات شما ()

  • محسن اکبری فدای حاج خانم
    (یکشنبه 85/5/1:: 5:28 عصر)
  • محسن اکبری

    من نوکر حاج خانوم هستم من دوستت دارم اندازه یه دنیا

    من فدات می شم عزیزی می خوامت


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نوکرتم خاک پاتم تا عبد
    [ و در دعا هنگام باران خواستن گفت : ] خدایا ما را سیراب ساز به ابرهاى رام به فرمان ، نه ابرهاى سرکش خروشان [ و این از گفتار فصیح عجیب است ، چه او ابرهاى با رعد و برق همراه با بادها و آذرخشها را به شتران سرسخت همانند فرموده است ، که بار از پشت بیفکنند و در سوارى دادن سرکشى کنند ، و ابرهاى تهى از رعد و برق ترسناک را به شتران رام تشبیه کرده است که شیرشان را به آرامى مى‏دوشند و به آسانى بر پشتشان نشینند . ] [نهج البلاغه]
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • ورود به مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 10067
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 1

    ........... درباره خودم ...........
    نوکرتم خاک پاتم تا عبد
    محسن اکبری
    من نوکر همه حزب اللهی ها هستم در بس ماشالله حزب الله
    ........... لوگوی خودم ...........
    نوکرتم خاک پاتم تا عبد

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... دوستان من ...........
    محسن
    ماشین
    ماشین
    شعبان
    امیر جان

    ............. اشتراک.............
      ........... طراح قالب...........